وقتي از تربيت يا آموزش سخن به ميان ميآيد «زبان» به عنوان نخستين مقوله بيش از هر چيزي جايگاه و اهميت خود را نشان ميدهد چرا كه از نظر شناختي و روانشناسي يادگيري مهمترين بخش و زيربناي آموزش و تربيت زبان است. زبان مادري و هر زبان ديگري كه در دوره رشد رسشي زبان (محدوده زماني يادگيري زبان مادري) توسط كودك آموخته ميشود ساخت ذهني و شناختي او را تشكيل ميدهد و زمينه و بستر تمام آموزشها را فراهم ميسازد و به همين دليل است كه كارشناسان بر (آموزش با زبان مادري) و (آموزش زبان مادري) تاكيد دارند تا ساخت شناختي و تربيتي كودكان داراي انسجام باشد و فرآيند آموزشي و تربيتي به درستي طي شود. در مقوله زبان علاوه بر زبان مادري و زبان رسمي، در دنياي آموزش يادگيري يك يا چند زبان ديگر نيز كاركرد آموزشي و تربيتي دارد به اين معنا كه هرقدر كودكان و نوجوانان امكان يادگيري زبانهاي ديگري برايشان فراهم شود به همان ميزان زمينه و ساخت شناختي آنها گسترده و عميقتر هم خواهد شد و علاوه بر كاركردهاي مثبت ذهني و روانشناختي در يادگيري، كاركردهاي عيني و عملياتي هم در تربيت خواهد داشت. كارشناسان آموزشي به ويژه روانشناسان حوزه يادگيري بر اين باورند كه محدود كردن يا محروم كردن كودكان و نوجوانان در مقوله آموزش زبان در واقع بستن دريچههاي يادگيري بيشتر و عميقتر است لذا توصيه ميشود در دوره كودكي كه بهترين زمان براي يادگيري زبان است آنها در معرض يك يا چند زبان قرار گيرند. از نظر حقوقي نيز هركس حق دارد براي يادگيري هر زباني اقدام كند و در نظام رسمي يا غيررسمي آموزشي هرگونه محدوديت يا محروميت يك نقض آشكار حقوقي است و به طور كلي نه تنها در مقوله آموزش زبان خارجي بلكه به طور كلي در مقوله آموزش و پرورش و تعليم و تربيت آنچه نبايد از نظرها دور نگه داشته شود اين است كه هر نظام آموزشي و تربيتي رسمي يا غيررسمي در واقع يك ارايهدهنده خدمات است كه بر اساس نياز و خواست متقاضي بايد خدمات خود را ارايه كند و اين دانشآموزان و خانوادهها هستند كه تعيينكننده محتوا و برنامههاي آموزشي و تربيتي هستند نه متوليان نظام آموزشي. نكته ديگر اينكه وقتي يك نياز و ضرورت فراگير از سوي دستگاههاي رسمي مورد كمتوجهي يا بيتوجهي قرار گيرد متقاضيان به سوي افراد و موسسات غيررسمي خواهند رفت و با صرف هزينههاي چندبرابر، خدمات خود را از آنها دريافت خواهند كرد همان چيزي كه متاسفانه در ساير ابعاد آموزشي اتفاق افتاده است اكنون به دليل پايين بودن سطح خدمات آموزشي در مدارس دولتي هركس توان و امكان دارد فرزندش را در مدرسه غيرانتفاعي ثبتنام ميكند و به دليل ناتواني سيستم رسمي در حال حاضر يك سيستم غيررسمي آموزشي شكل گرفته كه تجارت آموزشي را گسترش داده است؛ تجارتي كه بسياري از هزينههاي خانوادهها را ميبلعد در حالي كه اين هزينهها اگر صرف سيستم رسمي شود ميتواند كيفيت آموزشي و عدالت آموزشي را هم تامين كند و رسالت آموزشي و تربيتي هم مورد توجه قرار گيرد. لذا به طور كلي آموزش زبان خارجي هم يك حق است براي كودكان و نوجوانان و هم يك ضرورت است در دنياي جديدي كه يكي از ابعاد سواد (سواد ارتباطي) است و مهمترين ابزار ارتباط زبان است و از طرفي محدود و محروم كردن افراد از آن يك بيتدبيري مديريتي است و يك اقدام غيركارشناسانه و غيرحرفهاي است كه به هيچوجه جاي دفاع ندارد.